مطبوع و پسندیده شدن. مقبول واقع شدن. (ناظم الاطباء) : صالح و طالح متاع خویش نمودند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. حافظ. ز عرض حال که نفتد قبول یار چه حظ چو گل به باغ نمی آید از بهار چه حظ. واله هروی
مطبوع و پسندیده شدن. مقبول واقع شدن. (ناظم الاطباء) : صالح و طالح متاع خویش نمودند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. حافظ. ز عرض حال که نفتد قبول یار چه حظ چو گل به باغ نمی آید از بهار چه حظ. واله هروی
برده شدن. حمل شدن، حمل شدن. تعبیر شدن: اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 400)
برده شدن. حمل شدن، حمل شدن. تعبیر شدن: اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 400)